مقاله شان پن در مورد ايران
خبرگزاري فارس: شون پن كارگردان و بازيگر هاليوودي در گزارش خود براي روزنامه سان فرانسيسكو كرانيكل روزهاي انتخابات نهم رياست جمهوري در ايران را يكي از پر آشوبترين هفتههاي ايران طي يك دهه اخير توصيف كرده است. به گزارش خبرگزاري فارس شون پن گزارش خود را اينگونه ادامه داده است: پس از آن ماموري به زبان فارسي مرا به مكاني هدايت كرد او در حاليكه بازوي مرا ميكشيد به من فهماند كه بايد او را دنبال كنم. او مرا به دستشويي مخصوص مردان برد و در آنجا به من فهماند كه دست جوهري شدهام را بشويم و من از اين بابت از او تشكر كردم. سياست ايرانيان در قبال ما براي گرفتن اثر انگشت سياست تلافي جويانه است؛آمريكائيها در قبال ايرانيان اين كار را انجام ميدهند و ايرانيان نيز در قبال آمريكائيها همين كار را انجام ميدهند پس از چند دقيقه بالاخره از فرودگاه خارج شديم. مقابل درب ماشيني را كه منتظر ما ايستاده بود را ديدم فوري سوار شديم و به سمت هتل حركت كرديم. خيابانهاي تهران در شب يادآور بغداد و مكزيكوسيتي است. هواي تهران آلوده است و موتورسيلكتهاي كهنه و فرسوده با سرعتي سرسامآْور از ميان جمعيت انساني عبور ميكنند و از حالا يك هفته به انتخابات رياست جمهوري ايران باقي مانده است و شهر باپوسترهاي تبليغاتي صحنه رقابت بزرگ شده است. يكي از پوسترها متعلق به علياكبر هاشميرفسنجاني، رئيس جمهور اسبق ايران است. مطمئنم كه اين هفته هفتهاي پر از حادثه و جنجال خواهد بود. من نميدانستم كه قرار است يكي از پر آشوبترين هفتههاي ايران را طي يك دهه اخير تجربه كنم. و اما هتل لاله... هتل لاله هتلي بينالمللي با امكانات رفاهي مجهز است ما در حاليكه چمدانهايمان را به دنبال ميكشيديم، با استقبال بسيار گرم مهماندار هتل روبرو شديم و رهائي از دست چمدانهايمان چه لذت بخش بود. قبل از رفتن به اتاقهايمان به منظور مشخص شدن نوع ويزايمان بايستي پاسپورتهايمان را تحويل گيشه ميداديم و من نيز به عنوان يك روزنامهنگار به اين سفر آمدهام، پس از ارائه پاسپورتهايمان من به اتاقم رفتم و پس از تماس با خانه كمي خوابيدم. باتلالو نور صبحگاهي كه از پنجره كه قبلا پردههايش كنار زده شده بود از خواب بيدار شدم. منظره بيرون قلههاي به برف نشسته كوههائي بود كه به سختي از ميان آلودگي هوا خودنمائي ميكردند. تهران در پاي رشته كوه البرز قرار دارد و از بعضي جهات بيتشابه به لسآنجلس در پاي كوه سنگابريل نيست و از پنجره اتاقم بلواري را ميبينيم كه وسط آن تابلوئي با چهره آيت الله خميني نصب شده است. اولين برنامه ما شركت در مراسم نماز جمعه است ولي هنوز ساعتها تا برگزاري آن باقي مانده است. من به طبقه پائين رفتم و از هتل خارج شدم و مدتي را به قدم زدني در خيابانهاي تهران گذراندم و آنچه ديدم شهري بسيار اسلامي با مرداني با چشمان و محاسني تيره كه با نگاهي شكاك مرا مينگريستند و زنان پوشيده كه اصلا به من نگاه نميكردند. البته در اينجا هيچ زني را نميتوان بدون حجاب و يا حداقل پوشش سر ديد و در اينجا لمس يك زن براي غير از همسر آنها نامشروع و ممنوع است. در اينجا دوست دخترها و دوست پسرها اجازه ندارند كه دست يكديگر را بگيرند. به هر حال در اينجا لبخندهاي گرم زيادي نيز وجود دارد، آنها با نگاههاي محبتآميز و خندان خود را با تعجب مينگرند و سپس از علاقه خود به فيلم«21 گرم» فيلمي آميخته از سكس و اعتياد به من سخن ميگويند من متوجه شدم كه فيلمهاي آمريكائي در اينجا بسيار مشهورند و به راحتي نيز در دسترسند و به خصوص از طريق بازار سياه DVD. حدود 2 مايل مربع پيادهروي آرامي كه داشتيم تصويري كه در همه جا به چشم ميخورد تصوير آيت الله خميني بود كه چهره او در همه جا ديوارها، ساختمانها، بيلبوردها و ايستگاههاي اتوبوس به چشم ميخورد، پس از مدتي تا سوار اتوبوس شدم و در آنجا بود كه مردان ايراني در حالي كه جلوي من ايستاده بودند به من چشم دوخته بودند و پس از مدتي سوار اتوبوس شديم همه چيز همچون بسيار آهسته جلوي چشمان به تصوير كشيده ميشد مردان در جلوي اتوبوس و زنان با چادرهاي سياه در عقب اتوبوس و در اين هنگام بود كه من به پارك «روزا» فكر ميكردم. بازگشت به هتل... زماني كه به هتل بازگشتم براي خوردن املت و مقداري قهوه به بوفه طبقه همكف رفتم و همزمان موسيقي «من هميشه تو را دوست خواهم داشت» نواخته ميشد. صحنه طبقه همكف براي من ياد آور صحنهاي مشابه در هتلهاي فلسطين و الرشيد بغداد بوده و روزنامه نگاران بين المللي با آن نگاه سراسر سؤال خود درباره اين كه «آهاي آقاي پن شما اينجا چه ميكنيد؟». يك نسخه انگليسي از روزنامهاي انگليسي را برداشتم و در آنجا خبري مبني بر توجه خاص ايالت متحده آمريكا نسبت به فروش تجاري قطعات هواپيما به ايران خواندم. پس از صبحانه در ساعت 10 صبح خودم را براي رفتن به نماز جمعه آماده كردم، در حالي كه نميدانستم براي حضور در چنين مراسمي چه لباسي، بايد بپوشم دورببين و واكمنم را برداشتم و كفشهاي رسميام را به پا كردم. من و ديگر دوستانم پس از ارائه اعتبار نامه رسمي خود وارد نماز جمعه شديم. نماز جمعه در فضائي كاملا امنيتي در دانشگاه تهران برگزار شد. پس از گذشتن از رديابهاي امنيتي تمامي وسايل فلزي خود را تحويل داديم و پس از آن نيز مورد تفتيش بدني قرار گرفتيم و از آنجا ما را به سمت بالكن نماز جمعه اسكورت كردند. محل برگزاري نماز جمعه بسيار بزرگ و حاوي تابلوهاي زيادي بود بر روي يكي از آنها شعار ترجمه شده «ما همواره از فلسطينان حمايت خواهيم كرد» به چشم ميخورد. «ايستادگي در برابر نقشههاي پنهاني آمريكا و اسرائيل آنها را از دسترسي به ايران نااميد خواهد كرد.» جاي جاي فضاي دانشگاه با بيش از 10 هزار نمازگزار در حالي پوشيده شده بود كه دريائي از عمامههاي سياه و سفيد در ميان اين جمعيت موج ميزد. در حالي كه مقامات رسمي ايران در صفوف جلو نشستهاند آواي مذهبي (اذان) در فضا طنين ميافكند. در ابتدا سخنراني آغازين نماز جمعه توسط آيت الله مصباحي ايران شد موضوع اصلي اين سخنراني اقتصاد اسلامي بود. زماني كه نماز گزاران شروع به اقامه نماز كردند،زنان نيز در پشت سر مردان در مكاني جداگانه از بالكن خبرنگاران كه قابل رؤيت نبود. و پس از اتمام نماز جمعيت حاضر در اين مراسم با صداي بلند شروع كردند به شعار دادن بر عليه آمريكا و آن چه به گوش ميرسيد فرياد مرگ بر آمريكا بود و پس از آن هم شعار مرگ بر اسرائيل را سر دادند و آن چه كه به نظر من رسيد اين بود كه اين سخنان اهانت آميز نه تنها در ايران كه در بسياري از كشورهاي عرب نيز رايج است و در صحبتي كه من با اكثر مردم ايران داشتم به اين نتيجه رسيدم كه آنها اين شعارها را بر عليه سياستهاي خارجي آمريكا و نه بر عليه مردم آمريكا سر ميدهند. همزمان با به پايان رسيدن نماز جمعه نمازگزاران در حالي كه مهرههاي تسبيح خود را ميچرخاندند متفرق شدند. من و ريس ساعت خود را چك كرديم و فهميديم كه زمان آن فرار رسيده است كه آنجا را ترك كنيم و به ماشين برگرديم و پس از آن همانند آمدنمان از چندين فيلتر امنيتي گذشتيم و پس از آن از محوطه دانشگاه تهران خارج شديم
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home